آتش نکشد چون گل روی تو زبانه‏

آتش نکشد چون گل روی تو زبانه‏

ای مرغ دل از عشق رخت، مست ترانه‏

بگذار که بوسم لب و در پای تو افتم‏

از شیب هوس‏ پرور آن مَرمَر شانه‏

چون غنچۀ سر برزده از سینۀ برف است‏

پستان تو بر سینه و نافت به میانه 

 

آن سیب خوش‏ چانه به من ده،که نگیرم‏

این‏گونه ز آسیب غمت دست به چانه‏!

صد بوسه به لب دارم و، صد بوسه به انگشت‏

خوش نیست که بوسد سر گیسوی تو، شانه‏

هر خسته،که در گلشن آغوش تو خسبد

ز آن باغ مرادش نتوان کرد روانه‏

ما کوردلان را مگر آن گوی دو پستان‏

آگه کند از صنع خداوند یگانه!

اندوه دلم بشکن و بوسی دگرم بخش‏

ای نوش لبت چارۀ اندوه زمانه‏

گر سودۀ الماس، بر اندام تو ریزند

چیند دل چون مرغ منش، دانه به دانه!

زین بزم خوش، ای فتنه که در کار گریزی‏

بگذار که یاری کنمت، تا در خانه‏

پیغام تو،بر بال کبوتر نتوان بست‏

ای بوسه به لب،خیز و هواگیر،ز لانه‏

ای کودک آغوش هوس‏ناک "فریدون‏"

شیرین‏ تر ازینت، نتوان گفت فسانه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد