من را به شکل آدم تنهای دیگری




من را به شکل آدم تنهای دیگری
تبعید کرده اند بــه دنیــای دیگری


تا اینکه یک غروب همین چند وقت پیش
تـــو آمدی بـــه هیئت حـــوای دیگـــــری


ای عشق مدتی است دلم غرق لذت است
بخشیده ای بــــه درد تــــو معنـــــای دیگری

  

با خلق تو گذاشت خدا جن و انس را
ناکـــام در جواب معمــــای دیگــــــری


عمری است در غزل سخن ازحسن یوسف است
دیگــــر  رسیده  نــوبت  زیبـــــای  دیگـــــــری


اینبار چند میوه ی نارنج لازم است؟
در من حلول کرده زلیخـــای دیگری


پایان قصه هیچکسی جز من و تو نیست
ایـــن بار  من کنـــــار توام  جـــای دیگری


گفتی که شعرهام شبیه گذشته نیست
طبعــم رسیده است بـــه امضــای دیگری

محمد رفیعی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد