و شکر میکنم او را، از این که پیش تو هستم
چه حس خوب و قشنگی... همین که پیش تو هستم
بگو به ثانیهها، لحظهها، زمان که بماند
به دور خویش نچرخد زمین که پیش تو هستم
هزار بار به خوابم... هزار بار به رؤیا...
نبود هیچکدام این چنین که پیش تو هستم
من از کنار تو بودن، سرودهام غزلم را
اگر چه باز نداری یقین که پیش تو هستم
قسم به سورهی سبزی که نقش بسته به چشمت
به این دو آیه، به زیتون، به تین که پیش تو هستم
میان آن همه مجنونت اوّلین که نبودم
خدا کند بشوم آخرین که پیش تو هستم
رضا احسانپور