پشتم از بار غمت خم گشت...

پشتم از بار غمت خم گشت، بارم را بگیر

از فشار زندگی مُردم، فشارم را بگیر!

این چنین آسوده در کنج دلم ساکن نمان

مثل من در من بچرخ و اختیارم را بگیر

نام خود را -صاف- بر پیشانی من حک کن و

کارتهای -تا ابد بی اعتبارم- را بگیر  

مثل قالی، سال های سال پامالم بکن

گاهی اما با سرانگشتت، غبارم را بگیر

آرزوی خنده ات را داشتم، ممکن نشد

پس بگیر... این آرزوی خنده دارم را... بگیر


از: غلامرضا طریقی

نظرات 1 + ارسال نظر
زیرخاکسترذهن 16 خرداد 1393 ساعت 03:31 ب.ظ

بسیار زیبا

درود بر شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد