دلِ دیوانهی تنها، دل تنگ!!
منشین در پس این بهت گران
مَدَران جامهی جان را، مَدَران!!
مکن ای خسته در این بغض درنگ..
دلِ دیوانهی تنها، دل تنگ!
قدر دل و سنگ یکی ست
قیل و قال زغن و بانگ شباهنگ یکیست
دیدی آنرا که تو خواندی به جهان یارترین؛
سینه را ساختی از عشقش سرشارترین...
آنکه میگفت منم بهر تو غمخوارترین..
چه دلازارترین شد
چه دلازارترین...
ناله از درد مکن،
آتشی را که در آن زیستهای
سرد مکن
با غمش باز بمان
سرخرو باش از این عشق و سرافراز بمان
راه عشق است که همواره شود از خون، رنگ
دلِ دیوانهی تنها، دل تنگ!
*فریدون مشیری*