رو بروی من نشستهای و آه میکشم
روی لحظههای عاشقم نگاه میکشم
لرزشی گرفته ذوقم از تموّج نگاه
هی مرتّب اشتباه اشتباه میکشم
خندهام گرفته از خودم که چند مرتبه
چشمهای آبی تو را سیاه میکشم
تو به هیچکس شبیه نیستی؟ به هیچکس؟
یا که من فقط نشستهام گناه میکشم
بعد ناگهان ستارهای که پاک میشود
دست میبرم به آسمان و ماه میکشم
ماه رو به رویت آه... یک نگاهِ سر به زیر
یک سپیده آفتاب را گواه میکشم
آفتاب هم تبسّمش کم است، مبهم است
پاک میکنم و آه پشت آه میکشم