گر چه خویش را به هر چه خواستم رسانده ام
عشق من ! قبول کن هنوز بی تو مانده ام
تو : نهایت تمام قله های دوردست
من : کسیکه عشق را به قله ها رسانده ام
هر شب از هزار و یک شبی که با تو بوده ام
دامنی ستاره پیش پای تو فشانده ام
گرچه من سرم برای عشق درد می کند
با وجود این , تو را به دردسر کشانده ام
دامن تمام ابرهای دوردست را
با هوای آفتاب روی تو تکانده ام
گرچه آسمان تمام هستی مرا گرفت
بر لبم به خاطر تو شکوه ای نرانده ام
خوب من ! به جان آینه, به چشم تو , قسم
یک دل زلال در برابرت نشانده ام
حرف آخرم : همین که با تمام شاعریم
غیر تو ، برای هیچکس غزل نخوانده ام !
*سهیل محمودی*