تو را آن گونه میخواهم که باغی باغبانش را
شبیه مادر پیری که میبوسد جوانش را
تو را در یک شب بارانی غمگین سرودم که
نمیدانم زمانش را، نمییابم مکانش را
من آن سرباز دلتنگم، که با تردید در میدان
برای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را