اشک چشمم اثــری در دل جانانه نکرد
آخر این سیل، رهی باز در آن خانه نکرد
آن چنان کــرد بجان آتش سودای غمت
کاتش شمـــع ببال و پـــر پروانـــه نکــرد
منم آن شمع که در آتش غم سوخت ولی
شکـــوه از سوز دل خویش به بیگانه نکــرد
الفت از ناله ی مــا سنگ بفریاد آمد
بخت بد بین اثری در دل جانانـه نکرد
عبدالله فاطمی الفت بروجردی
اشک چشمم اثــری در دل جانانه نکرد
آخر این سیل، رهی باز در آن خانه نکرد
استاد گرامی ، ضمن عرض ادب و احترام . ارادت خالصانه ی حقیر را بپذیرید . بسیار مستفیض گشتم . ممنون .
درود بر شما همراه گرامی شکنج
بسیار مسرور و خرسند شدیم از حضور دوباره شما. امید است دگر بارها هم نگاه سبزتان را بر چهره ی خویش ببینیم.