غزل زیبای "شب" از فاضل نظری

شور دیدارت اگر شعله به دل ها بکشد

رود را از جگر کوه به دریا بکشد

گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه،

شب که اینقدر نباید به درازا بکشد!

خودشناسی قدم اول عاشق شدن است

وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد 

 

عقل، یکدل شده با عشق، فقط می‌ترسم

هم به حاشا بکشد، هم به تماشا بکشد

یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است

باش تا کار من و عشق به فردا بکشد

زخمی کینهء من! این تو و این سینه‌ء من

من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد

حال با پای خودت سر به بیابان بگذار

پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد


*فاضل نظری*



{پست ادیت شد. با تشکر از خانم مریم قنبری}

نظرات 2 + ارسال نظر
احمدی 17 مرداد 1393 ساعت 12:43 ب.ظ

گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه،
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد!
عالییییییییییی بود . ممنون .

احمدی 17 مرداد 1393 ساعت 01:15 ب.ظ

زخمی کینهء من! این تو و این سینه‌ء من
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد
ارادت مند استاد گرامی هستم .

سپاس همراه گرامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد