بنده به کشتن ده و مفروش مرا

 تا بود بار غمت بر دل بی‌هوش مرا 

سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا

 

نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر

تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا

 

شربتی تلختر از زهر فراقت باید

تا کند لذت وصل تو فراموش مرا

   ادامه مطلب ...