چند رباعی زیبا از حنیف خورشیدی تقدیم به همراهان همیشگی و دوستان تازه وارد به مجلّه شعر و موسیقی شکنج
مرگ از همه سو نشست گرداگردم
گنجشک مرا دوید و ۰۰۰ باور کردم
من زن دارم -کفن - برایم سم است
من می خواهم به خانه ام برگردم
۰۰۰
یک عمر مسیر اشتباهی ۰۰۰در آب
گنجشک شدند و گاه گاهی در آب
از خانه ی بایزید تا خانه ی شمس
رفتند برای صید ماهی ۰۰۰در آب
۰۰۰
مانده ست دو موی خسته بر شانه ی تو
از یک زن ِ بی حواس در خانه ی تو!
یک زن مانده یواشکی گریه کند
مردی مانده هنوز دیوانه ی تو...
۰۰۰
دلتنگ ترین آدم ِ اینجا هستم
دلخسته ترین خسته ی دنیا هستم
من هستم و من هستم و من هستم و من
ای تنهایی! چقدر تنها هستم
۰۰۰
قبری ست که از خانه ی من شیک تر است
دیوانگی اش قابل تبریک تر است
من مطمئنم که قاتلم خواهد بود
آن کس که به من از همه نزدیک تر است
با درود و تشکر بسیار
سه رباعی آخر از من نیست و از سروده های دوست شاعرم مهدی موسوی است