شنیده ام که برایم غزل سروده کسی
منی که تا به هنوز عاشقش نبوده کسی
شنیده ام که نگاهم گرفته تابش را
سیاه کرده غمم روزگار خوابش را
بدون هیچ دلیلی دلش ز کف رفته
به سبک شعر فسیلی دلش ز کف رفته
و مانده خیره به در چشم های زیبایش
خیال کرده منم تک سوار رویایش
اگر ببینمش از ماه پیش خواهم گفت
به او غزل غزل از درد خویش خواهم گفت :
نگو که سنگدلم نا نجیب و نامردم
قسم به عشق قشنگت که با تو هم دردم
به چشم های غریبی مسافر ابدم
ز من مخواه که از بین راه برگردم
دلم تهی شده از عشق های پوشالی
تمام وسعت خود را به نام او کردم
((رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند))
ولی چنین نشد ، از خواجه نیز دل سردم
ز من مرنج که درگیر عشق دیگری ام
بهانه ای که شنیدم از عشق آخریمناصر بقالی
سلام وبلاگتون زیباس
اشعار زیبایی دارید سپاس
درود بر شما همراه گرامی شکنج. ممنون از بازدیدتان.