یکی از زیباترین غزلیات معاصر که تا حالا خوندم، این شعر از آقای مهدی فرجیه. بیت های برجسته شده رو خودتون بخونید و قضاوت کنید.
پــابند کفش های سیاه ِ سفر نشـو
یا دست کم به خـاطر من دیر تر برو !
دارم نگـاه می کنم و حرص می خورم
امشب قشنگ تر شده ای ... بیشتر نشو !
کاری نکن که بشکنی امــ...ا شکسته ای
حالا شکستنی ترم از شاخـه های مو
موضوع را عوض بکنیم از خـودت بگو
به به ! مبارک است : دل خوش - لباس نو
دارند سـور و سات عروسی می آورند
از کــوچه های سرد به آغوش گرم تو
هی پا به پا نکن که بگـویم سفر بخیر
مجبــور نیستی که بمانی ولی ... نرو !