ای که در زنجیر زلفت جای چندین آشناست

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب        

گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب

گفتمش مگذر زمانی گفت معذورم بدار        

خانه پروردی چه تاب آرد غم چندین غریب

خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم       

گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب  ادامه مطلب ...