بی تو عاقبت کارم می کشد به رسوایی...

همچو نور، از چشمم، رفتی و نمی آیی
بی تو دیده ی جان را، بسته ام ز بینایی
تا زمن شدی غافل، سرزدم به هر محفل
بی تو عاقبت کارم، می کشد به رسوایی
از دورنگی ی ِ یاران، وزفریب عیاران
دیدم و چه ها دیدم، یک به یک تماشایی 
ادامه مطلب ...