لب به قول پدرم بود که دندان آمد

روز داغ تو به دل داشت، به پایان آمد
شب خیال تو به تن کرد، چراغان آمد

آسمان کی دلش از خشکی این خاک شکست؟
ابرها فکر تو بودند که باران آمد

چه جهان‌بینی تلخی که تو را از کف داد
هرکه با چتر از آن پس به خیابان آمد
 
ادامه مطلب ...

شعله و باد

دریا که تو دلبسته‌ی آنی ز تو دل کند

ای رود به این تجربه‌ی تلخ نپیوند!


تنهایی من آینه‌ی عبرت من شد

دلها که شکستند از این آینه هرچند


گفتی نگران منی و روز جدایی

در چشم من اشک است، به لبهای تو لبخند

  ادامه مطلب ...

می رسی ناگهان

می رسی

ناگهان

شبیه برف

تا بگویمت سَ…

رفته ای

بغض می کنند

در گلوی من

سه حرف

می نشستی بر دل و با دل مصیبت داشتم

حرفهایت طعم باران، طعم شبدر داشتند

چشم هایت شرم شیرین کبوتر داشتند

می نشستی بر دل و با دل مصیبت داشتم

من که این بودم، ببین باقی چه در سر داشتند!

میشکفتم گل به گل تا میشنفتم از لبت

نقشه ها هر جا تو بودی نقش قمصر داشتند 

ادامه مطلب ...