سوار کولی

 

(شعله رقصان غزل در گذشت، روحش شاد و یادش گرامی)


 

رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب، تاریکی فشرده
 
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
 
خاموش مانده اینک، خاموش تا همیشه

 چشم سیاه چادر با این چراغ مرده
  

ادامه مطلب ...