باز هم مثل همیشه غرق بودی در کتاب...



باز هم مثل همیشه غرق بودی در کتاب
کنج کافه پشت میزی بودی و لیوان آب...

آمدم از عمد پایم را زدم محکم به میز
آه! شرمنده! حواسم رفت توی این کتاب

دشمنت شرمنده آقا! آب یعنی روشنی
بیخیالش! پس شما هم خوانده‌اید این را جناب
 
ادامه مطلب ...