چه گرم دوست دارمت

همیشه در خیال من ز شعله گرم‌تر تویی

چه گرم دوست دارمت اجاق سرداگر تویی


نه آتشی که بی‌هنر به تاب شعله بیندت

زبانه‌ی هنرــ بلی ــ زبان شعله‌ور تویی


نه شاخسار گلبنی که زینت سرا شوی

چو نارون به سایه‌ها امید دهگذر تویی  ادامه مطلب ...

سوار کولی

 

(شعله رقصان غزل در گذشت، روحش شاد و یادش گرامی)


 

رفت آن سوار کولی با خود تو را نبرده
شب مانده است و با شب، تاریکی فشرده
 
کولی کنار آتش رقص شبانه ات کو؟
شادی چرا رمیده؟ آتش چرا فسرده؟
 
خاموش مانده اینک، خاموش تا همیشه

 چشم سیاه چادر با این چراغ مرده
  

ادامه مطلب ...

من با تو ام ای رفیق!

من با تو ام ای رفیق! با تو
همراه تو پیش می نهم گام 
در شادی تو شریک هستم 
بر جام می تو می زنم جام

من با تو ام ای رفیق! با تو 
دیری ست که با تو عهد بستم 
همگام تو ام ،‌ بکش به راهم 
همپای تو ام ، بگیر دستم  
ادامه مطلب ...

چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم...

چرا رفتی، چرا؟- من بی قرارم،
به سر، سودای آغوش تو دارم.-
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
نه هنگام گل و فصل بهارست؟
نه عاشق در بهاران بیقرارست؟
نگفتم با لبان بسته ی خویش
به تو راز درون خسته ی خویش؟ 
ادامه مطلب ...