دو شعر از سیدعلی صالحی

یه روز غروب؛ یه نفر اومد طرفای تجریش
گفت: میای بازی؟
گفتم: ها!
تو همون دستِ اول؛ بُر نخورده گفت: دل!
عجب حکمی کرده ..
باختم،
تا قیامِ قیامت ! 
ادامه مطلب ...