دست از سرم بردار...

از جان ِ من آغوش ِ تب دارت چه میخاهد؟

خط ِ دو ابروی ِ قلمکــــــارت چه میخاهد؟


در فکر ِ چیدن نیستم، اصـــرار یعنی چه؟

لب های ِ از شاتوت سرشارت چه میخاهد؟


کمتر بریز از پلک های ِ خود شراب ِ ناب

چشمان ِ مست ِ دلبری وارت چه میخاهد؟  ادامه مطلب ...

دوباره مست شد و ...

دوباره مست شد و یاوه گفت و شَنگ ترم کرد

نخورده گونه‌ی من سرخ شد قشنگ ترم کرد


به گریه گفت شبی "دوستم بدار" و ندانست

که گریه‌های زنان رفته رفته سنگ ترم کرد


مسیر آب که باریک شد رسید به طغیان

نشست و هی به من انداخت سنگ و تنگ ترم کرد  ادامه مطلب ...

روزی خدا به سینه ی من پا گذاشته

روزی خدا به سینه ی من پا گذاشته

مهر تو را درون دلم جا گذاشته !


تا من برای یافتن ات دربدر شوم

دیوار را کشیده و در را گذاشته !


بی شبهه آفریده تو را از ژن شراب

آنکس که در خمار تو ما را گذاشته !


با زر کشیده خط لبت را و ناگزیر

در موزه اش برای تماشا گذاشته !  ادامه مطلب ...

حول چشمان تو لا قُوّةَ الّا بالله!!!

حول چشمان تو لا قُوّةَ الّا بالله
قُل غزلخوانی و شیدایی و مستی لـِلّه

آخرالامر غزلهای تو گمراهم کرد
هر که دارد هوس در به دری بسم الله:

 

باد می آید و موهات پریشان شده است
باد با توست... همین است که طوفان شده است!

آخرش خلق رطب ختم به لبهای تو شد
مثلا معجزه ها: ختم به قرآن شده است

طعم لبهات عسل: "فیهِ شِفاءٌ لٍالنّاس"
کافر از آیه ی لبهات مسلمان شده است... 
ادامه مطلب ...

آسمان آبــی عرفــان من چشمان توست

آسمان آبــی عرفــان من چشمان توست
اختر تابنده ی کیهان من چشمان توست

در حضور چشم هایت عشق معنا می شود
اولین درس دبیرستــان من چشمان توست  

در بیابانی کـه خورشیدش قیامت می کند
سایبان ظهر تابستان من چشمان توست 
ادامه مطلب ...

به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر...

دو چشم عطریِ او آهوان تاتار است
زنی که هفت قدم در نرفته عطار است

شبی گره شد و روزی به کار من افتاد
زنی که حلقه‌ی موی طلایی‌اش دار است

به گریه گفتمش از اشتباه من بگذر
به خنده گفت که در انتقام، مختار است 
ادامه مطلب ...

پشتم از بار غمت خم گشت...

پشتم از بار غمت خم گشت، بارم را بگیر

از فشار زندگی مُردم، فشارم را بگیر!

این چنین آسوده در کنج دلم ساکن نمان

مثل من در من بچرخ و اختیارم را بگیر

نام خود را -صاف- بر پیشانی من حک کن و

کارتهای -تا ابد بی اعتبارم- را بگیر  ادامه مطلب ...

سفر خوش!

اشکال ندارد برو ای یار، سفر خوش
یک مشت فقط خاطره بگذار، سفر خوش
بالت دم در جفت شده چلچله ی من!
بی فایده است اینهمه اصرار، سفر خوش
از تو همه ی سهم من انگار همین بود
یک قاب که جا مانده به دیوار، سفر خوش 
ادامه مطلب ...

انگار اثر کرده دوباره کَلَک من

افتاده دو چشمان تو در مردمک من

انگار اثر کرده دوباره کَلَک من

تو ؛ کودک گستاخ و منم ظرف سفالی

هِی لج نکن و سنگ نزن بر تَرَک من

صد مرتبه در آبی چشمت شده ام غرق

افسوس که یک بار نکردی کمک من

رد شد دل پوشالی و ناپاک و دو رنگَت

در ساده ترین مرحله های محک من  ادامه مطلب ...

خود را بپوش!

کُردی بپوش, چارقد و شال را ببند

روبند را کنار بزن, یک دهن بخند !

چوبی بگیر, قلب مرا دستمال کن

تا دختران دهکده هم عاشق ات شوند 

زیبا برقص, تا بتکانی دل مرا

تن لرزه هات مثل غزل از بر من اند ادامه مطلب ...

بی تو عاقبت کارم می کشد به رسوایی...

همچو نور، از چشمم، رفتی و نمی آیی
بی تو دیده ی جان را، بسته ام ز بینایی
تا زمن شدی غافل، سرزدم به هر محفل
بی تو عاقبت کارم، می کشد به رسوایی
از دورنگی ی ِ یاران، وزفریب عیاران
دیدم و چه ها دیدم، یک به یک تماشایی 
ادامه مطلب ...

باید که لگدکوب شود خوشه ی بغضت!

بی پشت و پناهی چه بخواهی چه نخواهی 

محکوم به آهی چه بخواهی چه نخواهی

دلتنگی و هر ثانیه یک قرن شکنجه ست 

هی خیره به راهی چه بخواهی چه نخواهی

هرچند که او رفته ولی بر در و دیوار 

جا مانده نگاهی چه بخواهی چه نخواهی  

ادامه مطلب ...

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست...

وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست

عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست

ناگهان دریا، تو را دیدم حواسم پرت شد

کوزه ام بی اختیار افتاد از دستم شکست

در دلم فریاد زد فرهاد و کوهستان شنید

هی صدا در کوه، هی "من عاشقت هستم" شکست  ادامه مطلب ...

گاهی تمام حادثه از دست می رود...

گاهی مسیر جاده به بن بست می رود                     

گاهی تمام حادثه از دست می رود

گاهی همان کسی که دم از عقل میزند                    

در راه هوشیاری خود مست می رود

گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست     

وقتی که قلب خون شده بشکست میرود  ادامه مطلب ...

عشق من! بگذار تا راحت فراموشت کنم...

چکامه ای تازه و داغ از شهراد عزیزم:


عشق من! بگذار تا راحت فراموشت کنم

در میان این شب تاریک، خاموشت کنم

دست بردار از سر عریانی بغضم، بس است

نه نمیخاهم که هق هق، آسمان پوشت کنم

جرعه جرعه زهر مارم شد تمام زندگی

شوکران هستی چه اصراری که هی نوشت کنم  ادامه مطلب ...

دامان تو روزی که رها کردم و رفتم

دامان تو ، روزی که رها کردم و رفتم
هنگامه ای از گریه به پا کردم و رفتم
از دست تو رفتم ولی از چشم گهربار
دردانه به پای تو رها کردم و رفتم
بشکاف سر کوی خود و پاره ی دل بین
گر نیستی آگه که چه ها کردم و رفتم 
ادامه مطلب ...

گاهی غزلم! گم شدن رخش بهانست

ای دلبریت دلــهره ی حضرت آدم

پلکی بزن و دلهره ام باش دمادم

پلکـــی بزن از پلک تو الهـــــام بگیرم

تا کاسه ی تنبور و سه تاری بتراشم

هر مــــاه ته چا نشد حضرت یوسف

هر باکره ای هم نشود حضرت مریم  ادامه مطلب ...