هی یادش بخیر...

قرص  نانی توی گندم زار ؛ هی یادش بخیر!

پا برهنه  در دل   نیزار  ؛  هی یادش بخیر!

 

تا پدر آید  به  منزل ،  بر درخت   گردوکان

شاد  و شنگل تا  دم  دیدار ،  هی یادش بخیر!

 

وقت   بازی  توی کوچه ،  تا  معلم می رسید

می پریدم  از  سر  دیوار ؛ هی یادش بخیر ! 

ادامه مطلب ...

در آمد پدرم!!!!!

مثل هر شب، هوسِ عشق خودت زد به سرم
چند ساعت شده از زندگی‌ام بی خبرم

این همه فاصله، ده جاده و صد ریلِ قطار
بال پرواز دلم کو، که به سویت بپرم؟
.
از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من!|
بین این قافیه‌ها گم شده و در‌به‌درم 
ادامه مطلب ...

شب که شد،تاری بیاور؛یک بغل آواز هم...



شب که شد،تاری بیاور؛یک بغل آواز هم
شورِ تحریر"بنان" را، پنجه‌ی"شهناز"هم

شب که شد سکر تمنای تو بیرون می‌زند
از خم سربسته ، و از شیشه های باز هم

شب که شد،آوازی از دیوان شمس‌الدین خوش‌است
دست و پا یاری کند، رقصی شلنگ انداز هم
 

ادامه مطلب ...

خدای هر چه ببخشد علی بهانه اوست




علیست مرغ حق و کعبه آشیانه اوست
حریم عشق پر از دلنشین ترانه اوست


پس از گذشت زمانها هنوز گوش بشر

بنغمه¬های دل انگیز و عاشقانه اوست


زلال چشمه زمزم کجا و اشگ علی

صفای این حرم از گریة شبانه اوست

 

ادامه مطلب ...

گفته بودم چو بیایی...

* در زمان های قدیم، که از شمع برای روشن کردن خانه ها استفاده میکردند، رسم بر این بود که در زمان حضور مهمان شمع را خاموش می کردند تا همسایه ندانند که مهمانی عزیز و گرامی در خانه حضور دارد (مبادا چشم زخمی برسد). اما به نظر می آید که شیخ اجل در این بیت منظوری دیگر دارد. زبان در اینجا به شمع تشبیه شده که باید آن را خاموش کرد تا به دیگران نگوید که من فلانی را دوست دارم. (توضیحات از مدیر سایت)

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی

آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان
که دل اهل نظر برد که سریست خدایی 
ادامه مطلب ...

انگار بین این جماعت محرمی نیست...

انگار بین این جماعت محرمی نیست
در زهر نیش خنده ی این ها غمی نیست

از روح دردم می دمم در جان ابیات
امّا برای این مسیحا، مریمی نیست

در سینه ام جام جهان بینی ست خونین
با این تفاوت که به دستانِ جمی نیست
 
ادامه مطلب ...

خیز، اى بنده محروم و گنهکار بیا



خیز، اى بنده محروم و گنهکار بیا
یک شب اى خفته غفلت زده بیدار بیا


بس شب و روز که در زیر لَحَد خواهى خفت

دَم غنیمت بشمار امشب و بیدار بیا


شب فیض است و در توبه و رحمت باز است

خیز، اى عبد پشیمان و خطاکار بیا

  ادامه مطلب ...

باز کن پنجره، باز آمده ام




من صدا می زنم:
" باز کن پنجره، باز آمده ام "
من پس از رفتن ها، رفتن ها،
با چه شور و چه شتاب آمده ام
در دلم شوق تو، اکنون به نیاز آمده ام
" داستان ها دارم،

از دیاران که سفر کردم و رفتم بی تو  ادامه مطلب ...

دنیا کوچکتر از آن است...




دنیا کوچکتر از آن است که گم شده‌ای را در آن یافته باشی

هیچ کس اینجا گم نمی‌شود

آدم ها به همان خونسردی که آمده‌اند
چمدانشان را می‌بندند
و ناپدید می‌شوند
یکی در مه....
ادامه مطلب ...

خسته ام ... اما صبور




من در میان مردمی هستم....

که باورشان نمیشود شکسته ام....!

می گویند....
خوش به حالت که خوشحالی....
نمیدانند دلیل شاد بودنم....
باج به آنهاست برای دوست داشتنم....!  ادامه مطلب ...

در خودم غرق شدم...



در خودم غرق شدم ، دست به جائی نرسید
هر چه فریاد زدم ، هیچ کس آنرا نشنید
 
در گل و لای خیالم نفسم بند آمد
دست و پا میزدم و عشق به دادم نرسید
 
دلِ من عاشق نیلوفرِ مردابی بود
او مرا در دل این ورطه ی تاریک کشید
  
ادامه مطلب ...

مسجد

تصنیف "مسجد" با صدای "اکبر گلپایگانی" تقدیم حضور شما همراهان گرامی میگردد. امیدواریم مورد پسند شما دوستان همیشه همراه واقع شود. شما می توانید این تصنیف زیبا را هم در شکنج گوش دهید و هم در ادامه مطلب دانلود نمایید.



 
ادامه مطلب ...

من با خودم راحت ترم،وقتی پریشانم




قدر خودم را بیشتر از قبل میدانم
وقتی به جرم بی کسی در کنج زندانم

حرفی ندارم از خودم پنهان کنم اینجا
حرف دلم را میزنم،با اینکه میدانم

من عاشق تنهائیم، چون مثل من هستم
وقتی که پیش دیگرانم مثل آنانم
 
ادامه مطلب ...

چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است




در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است
هرجا چراغ دیده گمان کرده خانه است
 
دائم افول می کنم از خویش این منم
رودی ک برخلاف مسیرش روانه است

اشک روان و موی پریشان و بار غم
چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است
 
ادامه مطلب ...

من را به شکل آدم تنهای دیگری




من را به شکل آدم تنهای دیگری
تبعید کرده اند بــه دنیــای دیگری


تا اینکه یک غروب همین چند وقت پیش
تـــو آمدی بـــه هیئت حـــوای دیگـــــری


ای عشق مدتی است دلم غرق لذت است
بخشیده ای بــــه درد تــــو معنـــــای دیگری

  ادامه مطلب ...

این روزها حس بدی با دوستان دارم...




این روزها حس بدی با دوستان دارم
با دوستانم حالتی"دامن کِشان" دارم


آنقدر مردادم که حتی در یخِ بهمن
انگار طــرح جامـــع خرماپزان دارم


در من کسی افتاده مثل "من نمی فهمم"
یا حرف های مبهمــی تــــوی دهان دارم

  ادامه مطلب ...

کوک کن ساعت خویش




کوک کن ساعت خویش
اعتباری به خروس سحری نیست دگر
دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است
کوک کن ساعت خویش
که مـؤذن شب پیـش
دسته گل داده به آب
 
ادامه مطلب ...

کسی شبیه تو




کسی شبیه تو امشب نشسته کنج اتاقم
غمت درست سر وقت آمده ست سراغم

دهان پنجره را بسته ام که باد نریزد
به هم خیال تو را زیر کورسوی چراغم
 
ادامه مطلب ...

عاشقم...




عاشقم،

اهل همین کوچه ی بن بست کـناری

که تو از پنجره اش پای به قلب من ِ دیوانه نهادی
تو کجا ؟

کوچه کجا ؟

پنجره ی باز کجا ؟

من کجا ؟

عشق کجا ؟

  ادامه مطلب ...

چه گرم دوست دارمت

همیشه در خیال من ز شعله گرم‌تر تویی

چه گرم دوست دارمت اجاق سرداگر تویی


نه آتشی که بی‌هنر به تاب شعله بیندت

زبانه‌ی هنرــ بلی ــ زبان شعله‌ور تویی


نه شاخسار گلبنی که زینت سرا شوی

چو نارون به سایه‌ها امید دهگذر تویی  ادامه مطلب ...

روبرویــم بنشین و غزلـــی تـازه بخـــوان...



زیر باران بنشینیم کـه باران خــــوب است
گم شدن با تو در انبوه خیابان خوب است


با تــو بی تابی و بی خوابـی و دل مشغولی

با تو حال خوش و احوال پریشان خوب است

  ادامه مطلب ...

محمد علی سپانلو



محمدعلی سپانلو شاعر، روزنامه‌نگار، منتقد ادبی و مترجم سرشناس ایرانی زندگی را بدرود گفت.

مرحوم محمدعلی سپانلو در آبان 1319 در شهر تهرا ن به دنیا آمد.

واین شعر زیبا از جمله آخرین آثار این هنرمند محبوب تهرانی می باشد.


با شاخه ی گل یخ

از مرز این زمستان خواهم گذشت

جایی کنار آتش گمنامی

آن وام کهنه را به تو پس می دهم

تا همسفر شوی
 
ادامه مطلب ...

لب به قول پدرم بود که دندان آمد

روز داغ تو به دل داشت، به پایان آمد
شب خیال تو به تن کرد، چراغان آمد

آسمان کی دلش از خشکی این خاک شکست؟
ابرها فکر تو بودند که باران آمد

چه جهان‌بینی تلخی که تو را از کف داد
هرکه با چتر از آن پس به خیابان آمد
 
ادامه مطلب ...