ﻋﻤﺮ ﻣﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪ...

بهار رفت و زمستان من تمام نشد
ﻋﺬﺍﺏ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺑﺎ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪ

ﭼﻪ ﮐﻮﻩ ﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻬﺎﺩﻧﺪ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﻪ ﯼ ﻫﻢ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﻏﻢ ﮐﻮﻫﮑﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪ

"ﮐﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﺐ ﺗﯿﺮﻩ...ﮐﺠﺎ ﺑﯿﺎﻭﯾﺰﻡ*"
ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺣﺴﺮﺕ ﺍﯾﻦ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪ 
ادامه مطلب ...

چرکین ترین زخم...

وقتی تمام شهر دستاویز رسوایی ست

بی پرده می گویم تماشایی،تماشایی ست


بر چهره ها جز صورتک یا عینک دودی

چیزی نخواهی دید در شهری که هرجایی ست


سقفی مهیا کن برایم، گر چه گوری تنگ

بیزارم از این خانه هایی که مقوایی ست 

ادامه مطلب ...

چه احمقانه سزاوارِ بودنی با من

چه احمقانه سزاوارِ بودنی با من

اگر هنوز دلت هست ارزنی با من


تو با خود تو تویی، تو نه، یک منی بی من

تو با من آنچه تویی نیستی، زنی با من


مگر به خواب ببینی دوباره پاک شود

اگر که می‌کنی آلوده دامنی با من 

ادامه مطلب ...

دست از سرم بردار...

از جان ِ من آغوش ِ تب دارت چه میخاهد؟

خط ِ دو ابروی ِ قلمکــــــارت چه میخاهد؟


در فکر ِ چیدن نیستم، اصـــرار یعنی چه؟

لب های ِ از شاتوت سرشارت چه میخاهد؟


کمتر بریز از پلک های ِ خود شراب ِ ناب

چشمان ِ مست ِ دلبری وارت چه میخاهد؟  ادامه مطلب ...

تو رفته‌ای دل دیوانه‌ای گذاشته‌ای!

تو رفته‌ای دل دیوانه‌ای گذاشته‌ای

دوباره آمده‌ای دانه‌ای گذاشته‌ای


برای حسرت من بوسه‌ای فرستادی

کنار آینه‌ای شانه‌ای گذاشته‌ای


درست آمده‌ای این دل من است، فقط

قدم به خانه‌ی ویرانه‌ای گذاشته‌ای  ادامه مطلب ...

نگاه عذر خواهم را نمی بینی

زبانم را نمی فهمی نگاهم را نمی بینی
ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی

سخن ها خفته در چشمم نگاهم صد زبان دارد 
سیه چشما! مگر طرز نگاهم را نمی بینی

سیه مژگان من! موی سپیدم را نگاهی کن 
سپید اندام من! روز سیاهم را نمی بینی 
ادامه مطلب ...

کاشکی مادر ایام نمیزاد مرا...

مادر از بهر غم و رنج جهان زاد مرا

درس غم داد در این مدرسه استاد مرا


دل من پیر شد از بس که جفا دید و جفا

ندهد سود دگر قامت شمشاد مرا


آنچه می خواست دلم چرخ جفا پیشه نداد

وآنچه بیزار از آن بود دلم، داد مرا 

ادامه مطلب ...

ناله عشق

اشک چشمم اثــری در دل جانانه نکرد

آخر این سیل، رهی باز در آن خانه نکرد


آن چنان کــرد بجان آتش سودای غمت

کاتش شمـــع ببال و پـــر پروانـــه نکــرد

  ادامه مطلب ...

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

 

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است 

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است


اکسیر من نه اینکه مرا شعر تازه نیست 

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است


دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز 

من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست  ادامه مطلب ...

پشتم از بار غمت خم گشت...

پشتم از بار غمت خم گشت، بارم را بگیر

از فشار زندگی مُردم، فشارم را بگیر!

این چنین آسوده در کنج دلم ساکن نمان

مثل من در من بچرخ و اختیارم را بگیر

نام خود را -صاف- بر پیشانی من حک کن و

کارتهای -تا ابد بی اعتبارم- را بگیر  ادامه مطلب ...

سفر خوش!

اشکال ندارد برو ای یار، سفر خوش
یک مشت فقط خاطره بگذار، سفر خوش
بالت دم در جفت شده چلچله ی من!
بی فایده است اینهمه اصرار، سفر خوش
از تو همه ی سهم من انگار همین بود
یک قاب که جا مانده به دیوار، سفر خوش 
ادامه مطلب ...