لب به لب مهمانی ات را با سکوت آغاز کناز کنـــایه دست بــردار و فقـــط ایجــــاز کن
دعـوتت را فــاش کـــن پیغمبـــر زیبــــای منوحی شو بر قلب من افشای هر چه راز کن
عطر دستت سطح میز شام را پر کرده استشمــع را روشن بکن تکمیــل این اعجــاز کن
کوک کردم ساز را در “دستگاه اصفهان”لهجـــه ات را وارد روح لطیــف ساز کن
فرصت پروانگی مابین دستان من استدر فضــای تنگ آغـــوشم بیــــا پرواز کن
لامپ را خاموش کن حالا که شب آغاز شد
چشــم هایت را ببند و دکمــه ها را بـاز کن
بنیامین پور حسن