این داغ حسین، جاودان است...



تا شعلة هجران تو خاموش کنم
بر آتش دل ز صبر، سرپوش کنم


بسیار بکوشیدم و، نتوانستم

 یک لحظه غم تو را فراموش کنم


ای کاش، دمی دهد امانم این اشک

 تا نقش تو را به دیده منقوش کنم

 

 

آخر چه شود، شبی به خوابم آئی

 تا جام محبت تو را نوش کنم


بنشینی و، در برت، مرا بنشانی

تا زمزمة نوازشت گوش کنم


گر بار دگر مرا در آغوش کشی

صد بوسه بر آن دست و بر آن دوش کنم


سجاده تو، که می‌دهد بوی تو را

 برگیرم و، بوسم و، در آغوش کنم


چون درد فراق تو، ز حد درگذرد

 زین عطر تو قلب خویش، مدهوش کنم


از حمله غارت به دلم آتشهاست

این داغ، عیان، ز لاله گوش کنم


گویند به من، یتیم غارت زده ام

زآن چشمة چشم خویش پرجوش کنم


دیگر اگر ای پدر نخواهی برگشت

برخیزم و، پیکرم سیه پوش کنم؟


این داغ حسین، جاودان است (حسان)

هرگز نتوان به اشک، خاموش کنم


 حبیب الله چایچیان (حسان)


نظرات 1 + ارسال نظر
دلسوختگان 28 مهر 1394 ساعت 05:56 ب.ظ http://dlsokhthgan4000.blogsky.com/

خاک شد هرکه بر این خاک زیست ...
خاک چه داند که در این خاک کیست ...
سرانجام که باید در خاک رفت ...
خوشا آنکه پاک آمد و پاک رفت .....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد