یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی

یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی

لیلا چرا پیراهن زیبا تنت کردی ؟   !

 

فرعون شهرم ، دل به دریا زد همان شب که

جادوگری با چشم های روشنت کردی

 

تو دخت چنگیزی که ما را مثل نیشابور

آواره ی دیوار چین دامنت کردی 

 

 

من بچه بودم ، خوب و بد قاطی شد از وقتی

شوری به پا آن شب تو با رقصیدنت کردی

 

ما دست کم ، یک کوچه با هم رد پا داریم

یادی اگر از پرسه های با مَنَت کردی

 

دریا بیا ، آغوش شهر ساحلی باز است

ساحل نمیداند چه با پاروزنت کردی

 

بانو ! نمیگویی خدا را خوش نمی آید !؟

یک شهر را دیوانه با پیراهنت کردی

 

 محمد سعید مهدوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد