برگرد ، این دنیای غم آلود...

برگرد ، این دنیای غم آلود

یک لحظه اش حتی به سامان نیست

 بیتوته کردن ساعتی حتی...

 در بطن این بیغوله آسان نیست...

 

  برگرد ، اینجا گرگ بسیار است

 وحشی و بی احساس و خون آشام

 صد گله آهو خسته و زخمی

 سرگشته ی یک راه بی انجام

   

  گل های عشق باغ این دنیا

 پژمرده  و بی رنگ بی رنگ اند

 مردم برای طرح یک لبخند

 با هم تمام وقت در جنگند

 

  یادش بخیر آن فصل آغازین

 روز تولد شهر زیبا بود

 یادش بخیر آن روزهایی که

 ده شاخه رز توی سبدها بود

 

  با هم همیشه شعر می خواندیم:

 با من بمان، من با تو می مانم...

 ای نازنین دردت به جان من

 بگذار سر را روی دامانم...

 

   اینجا نیا... غم در کمین توست

 بیراهه های غصه بسیار است

 این زندگی در حد یک تعریف

 مجموعه ای از رنج و آزار است.


جواد  مزنگی

نظرات 1 + ارسال نظر
نرگس 10 اسفند 1393 ساعت 11:38 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد