تیر غیب


مثل گنجشکی که طوفان لانه اش را برده است

خاطرم از مرگ تلخ جوجه ها آزرده است

هر زمان یادت میفتم مثل قبرستانم و....
سینه ام سنگ مزار خاطرات مرده است

ناسزا گاهی پیام عشق دارد با خودش
این سکوت بی رضایت، نه؛ به من برخورده است
  
غیر از آن آیینه هایی که تقعر داشتند
تا به حالا هیچ کس کوچک مرا نشمرده است

تیر غیب از آسمان یک روز پایین می کشد
آن کسانی را که ناحق عشق بالا برده است

آن گلی را که خلایق بارها بو کرده اند
تازه هم باشد برای من گلی پژمرده است

کاظم بهمنی

نظرات 1 + ارسال نظر
r.g 4 اسفند 1393 ساعت 07:07 ب.ظ http://raouf7.blogsky.com

جالب بود به من هم سر بزن مطمانم پشیمان نمیشی همان طور که من پشیمان نشدم
من بی کار بودم دیوونه شدم که از کی هیچکی نظر نداده بود
خواهش بیا و نظر بده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد