حال کلاغ مرا نگیر!

ای عشق...روشنای اتاق مرا نگیر
چشم مرا بگیر و چراغ مرا نگیر

این دست ها به گرمی دست تو دلخوشند
شب های برف و باد...اجاق مرا نگیر

وقتی غمم تو هستی...از هر غریبه ای
حال مرا نپرس و سراغ مرا نگیر  

بگذار برگ برگ بیفتم به دامنت
پاییز من...طراوت باغ مرا نگیر

یک شب به خانه اش برسان و خلاص کن
پایان قصه...حال کلاغ مرا نگیر

من با خیال گوشه ی چشم تو شاعرم
دنیای دنج کنج اتاق مرا نگیر...!

*اصغر معاذی*

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد