به بهانه ی سالروز تولد استاد تجویدی

مقاله ای که میخوانید ارسالی از کاربر گرامی "مه تاب" می باشد که به قلم جناب آقای پژمان مصلح در آبان ماه 92 به مناسبت سالروز تولد استاد تجویدی و گرامیداشت یاد ایشان به نگارش درآمده است. 

"برای آنانی که مسخ روزمرگی نیستند و در لحظه برای شدن تلاش می کنند و برآنند که زندگی کنند پس متفکرین خود را از یاد نمی برند.
سالروز خالق ماندگارترین آثار موسیقی کشورمان استاد علی تجویدی ست. امروز آهنگی از او گوش کنیم. آثاری چون یاد کودکی – آتش کاروان – پشیمانم – سنگ خارا – می گذرم – آزاده – دیدی که رسوا شد دلم – رفتم – سفرکرده و ...
اگر هرجای دیگر دنیا بود برای تک ستاره های خود چه می کردند؟ مگر چند تجویدی داشته ایم که اینگونه کمر به محو نامشان بسته ایم؟
شاید بگویید کدام ما این کار را کرده ایم. اما قوم خاموش حاصلش جز این نخواهد بود (غافلان هم سازند)، در شب درگذشت استاد همایون خرم در منزل ایشان همسرشان از من خواستند که من هم صحبتی درمورد خاطره های خود با ایشان داشته باشم. آنجا به نکاتی اشاره کردم و گله مندی خود را از جامعه ای که استاد همایون خرم را سالها به سکوت برده بود. اما جناب استاد فرهاد فخرالدینی در عین تایید و اظهار محبت در قسمتی من را تصحیح فرمودند و گفتند از ماست که بر ماست.
اگر این مقدار که عزیزان ژورنالیست و محافل موسیقی رسمی و غیر رسمی که تبلیغات عده ای را به عهده گرفته اند و پروپاگاندای خود را ساخته اند، آن چنان که استاد شفیعی کدکنی همیشه از این موضوع نارضایتی خود را اعلام نموده اند، کمی به ستارگان هم می پرداختند، شاید امروز ستارگانی دیگر متولد می شدند و اینگونه در حسرت ستاره نمی ماندیم و در موسیقی، قدرت هم دست عده ای که هیچ نمی توانند بهتر از خود را ببینند نمی افتاد. گرچه به قول حافظ ( قلندارن حقیقت به نیم جو نخرند / قبای اطلس آنکس که از هنر عاریست) اما تاثیر این تبلیغات و نپرداختن به ستارگان بر جامعه ...
برآن شدم که نکاتی را از این بزرگ انسان بنویسم. شاید خود را آرام کرده باشم و عزیزانی را به فکر فرو برم.  
هنر آهنگسازی و نوازندگی استاد تجویدی که عیان است، آنچه مغفول مانده شاید این نکته باشد در روزهایی هستیم که همچون تجویدی و خالقی و خرم و صبا و ... جامعه ی هنری ما نمی زاید. چه شده و چه بر ما رفته است؟
با طرح این سوال می خواهم به پاسخها برسم. این موضوع از چند زاویه قابل بحث است. به طور مثال از جنبه ی تاریخی هرگاه ارتباط میان ادبیات وموسیقی به اوج رسیده، آثاری جاودان خلق شده اما هیچ نگفتیم این ارتباط چگونه حاصل شده است؟
در تمام دورانی که افتخار داشتم و در کنار استاد همایون خرم بودم خاطراتی زیبا از ایشان شنیدم.
استاد خرم بیان می کردند "زمانی می رسید که ناگهان شب به تورج نگهبان یا بیژن ترقی و ... تلفن میزدم و می گفتم سریع بیا، آهنگی جدید ساختم و او به سرعت می آمد و بعضی وقتها ساعتها در اتاق با هم می ماندیم و لذت می بردیم و شاید اثری خلق می شد و شاید نمی شد، اگر هم نمی شد شاعر می رفت و بعد تماس می گرفت و می گفت همایون شعر آمد."
حتی در آثار بی کلام استاد خرم هم فراموش نکنیم که ایشان ادبیات ایران را بسیار خوب می شناختند، این رابطه باز شکل گرفته بود و آثار خلق می شد.
آیا امروز این رابطه یعنی عشق وجود دارد؟ نکته ی مهمتر آنکه برای پیدایش این رابطه جز اینکه شخصیت فرد باید در حدودی از آگاهی و مطالعه باشد که بشود عشق شکل گیرد. بحث من این قسمت است.
مطالعه و آگاهی که امروز، نزد آنانی که هیچ کس جز خود را قبول ندارند و خودشان را هنرمند معرفی می کنند نیست و همین بس که با هر نفسشان وقتی دیگران را انکار کنند نشان می دهند که هیچ از هنر نیاموخته اند. آن چنان که استاد شفیعی کدکنی در بزرگداشت جناب سایه (هوشنگ ابتهاج) که همین روزهای گذشته برگزار شد در تمجید ایشان فرمودند: "در طول چهل و اندی سال دوستی از نزدیک و خوشبختانه بسیار نزدیک، هرگز ندیدم که او هنرمند راستینی از مردم زمانه را به چشم انکار نگریسته باشد. در میان صدها دلیلی که به عظمت او می توان اقامه کرد، همین یک دلیل بس که او بر چکاد بلندی ایستاده که نیازی به انکار دیگران ندارد. و این موهبتی است الهی."
فراموش نکنیم که از رابطه جناب سایه و استاد همایون خرم قطعه سرگشته (تو ای پری کجایی) خلق میشود.
به منزل استاد تجویدی که می رفتیم، یادشان بخیر، کتابخانه ی بزرگی بود که خط نوشته ای هم آنجا نشان از دغدغه های صاحبش می داد، (چه بگویم سخنی نیست)
امروز به منزل آقایان و خانمها که بروید فقط عکس قدی خودشان را می بینید. چرا به این نکات توجه نمی شود؟ چرا خانه موسیقی عزیز به این نکات برای جوانان این مملکت نمی پردازد؟ چرا به بروز و ظهور تجویدی ها کمک نمی کند؟ و مهمتر، تجویدی زمانی ظهور کرد که موی سپید نداشت.
یکی از مشخصات دیگر استاد تجویدی، کشف استعداد ایشان بود که در این مورد هم توجه را به نکاتی جلب می کنم.
هرگاه هنرمندانی داشتیم که در اندیشه جستجوگر بودند و عاشقانه جستجو می کردند تا بهتر از خویش را بیابند یا بسازند، (چرا که خود هم اینگونه ساخته شده بودند) هنر این سرزمین رشدی چشمگیر داشته و گواه این صحبت من هم استادانی چون صبا و خالقی هستند که توانستند هنرمندان بزرگی را به این سرزمین معرفی کنند. پس باید به شخصیت و میزان آگاهی بزرگان موسیقی بپردازیم، نه فقط موسیقی که موسیقی بعد از آگاهی شکل می گیرد و به همین دلیل است که ما موسیقیدانهای ماندگار کم یا شاید بتوان گفت در نسل جدید دیگر نداریم. دانشگاه های ما فقط تکنیک آموزش می دهند، تکنیک بی شعور و آگاهی هیچ نمی آفریند و موسیقی رابطه مستقیم با آفرینش دارد.
آن چنان که پوپر در خاطره ای از هایدن مطلب بسیار زیبایی را گفته. او می گوید: هایدن به هنگامی که قطعه ی موسیقی اش به نام آفرینش برای اولین بار در کلیسای دانشگاه شهر وین اجرا می شد، پیرمردی شده بود. هایدن در این هنگام شروع به گریستن کرد و گفت "این را من نساخته ام".
باید بگویم هنر، خلق در لحظه است و نیاز به نگهداری و پرورش دارد. خالق نیاز به توجه دارد تا شاید دوباره بهتر خلق کند. آن که موی اش سپید شده دیگر نیازی به توجه ندارد چراکه آن روز که پر از شور و جوانی و خلاقیت بوده نیاز داشته تا بتواند آثاری جدید بیافریند. و در فرهنگ ما متاسفانه فقط یا پس از مرگ و یا در زمانی که موی فرد سپید است او را بزرگ می بینیم. در حالی که آموخته ایم بزرگی به فکر و اندیشه و تجربه است نه فقط به سن!
هنرمندان موسیقی و در راس آنها خانه موسیقی عزیز ما چقدر در نشان دادن این ضعف هنرمندان امروز که بفهمند کمتر و در بعضی هیچ رابطه ای با اندیشه ندارند و هنر موسیقی را جدا از هر نوع رابطه ای با ادبیات و تفکر و کتاب می دانند، کوشا بوده اند. یا مدرسین موسیقی در کلاسها چقدر به این موضوعات پرداخته اند؟ تشریف ببرید دانشگاه های موسیقی و بپرسید اصلا تجویدی را می شناسند؟ در دانشکده های موسیقی در رشته های غیر ایرانی صحبت ازهنرمندان موسیقی ایرانی را که اصلا ضعف می دانند. حال می خواهید از این جوانان اویستراخ و ریختر خلق شود؟ آیا اینان موسیقی سرزمین خود را نمی شناخته اند و با نویسندگان مانوس نبوده اند؟ آیا بتهوون فقط موسیقیدان بود و مگر می شود موسیقیدان شد و اندیشه نداشت؟ آیا آنها برای شروع هر کاری به جای عشق اول هزینه را می پرسیدند؟
دقت کنید نمی گویم نباید به پول هم پرداخت، اما سخن از شروع هر کاری ست. آقای گلپایگانی خواننده خوب می گوید" در حدود پنجاه سال همکاری با جهانبخش پازوکی (آهنگساز خوب کشورمان) هیچ وقت هیچ کدام در مورد پول با هم حرف نزدیم."
لازمست بگویم هیچ کدام این عزیزان دچار فقر نشدند و تازه در بهترین جایگاه اجتماعی هم زندگی می کردند.
برگردم به کشف استعداد، وقتی هنرمندانی که با تبلیغات قدرت یافته اند و به هیچ کس جز کسانی که در دایره ی فهم خویش معنی می شوند اجازه ی حضور نمی دهند، چگونه کشف استعداد کنیم؟
استاد تجویدی خود رشد کرده بود و می توانست استعدادها را ببیند، بیابد و پرورش دهد. آنان که توان دیدن بهتر از خود را ندارند خروجی شان همین است که می بینید. لطفا توجه کنید فاجعه تا کجاست، حتی استاد تجویدی هم در این شرایط دیگر نمی توانستند استعدادی را معرفی کنند، آقای ابوالحسن مختاباد در ویژه نامه ی بانگ به مناسبت چهلمین روز درگذشت استاد کسایی می گویند: " مرحوم تجویدی نزدیک بیست ترانه سروده بود که نتوانست صدای مورد نظر برای این کارها را پیدا کند. کسی هم نمی داند که بر سر این آثار چه آمده.”
حال هر روز محیط موسیقی کشور را از نام این بزرگان خالی می کنند و جای آن معلوم است چه تحویل داده و می دهند. به قول استاد شفیعی کدکنی اگر پنجاه سال شب و روز، در وسیع ترین نشریه های سیاسی و فرهنگی درباره ی شاطرعباس صبوحی تبلیغ شده بود حالا جایزه ی نوبل را به اولاد و احفادِ شاطرعباس می دادند."
و این چنین است که در نبود فضای برابر سطح سلیقه مردم هم نزول می کند و ما این چنین در یک تسلسل و چرخه ی معیوب گرفتاریم. و چه بسیار استعدادهایی که چون (سفارش زمانه را نمی توانند بپذیرند) می میرند.
بگذارید باز ببینیم خروجی گذشته چه بوده و امروز چگون’ است؟
آقای رضا خرم فرزند استاد خرم در خاطره ای که در چندین مکان گفته اند بیان می کنند: " روزی به پدر گفتم در آلبوم دلشکسته که کاری مشترک با استاد جواد معروفی بود قطعاتی هست که به شدت امکان گذاشتن کلام روی آنها وجود دارد و با توجه به استقبال جوانان از این آلبوم می توانیم آن را به شکلی جدید دوباره منتشر کنیم. پدر هم گفتند اجاره بده فکر کنم. بعد از مدتی از پدر جویا شدم، پدر فرمودند رضا جان چون این آثار بداهه نوازی بوده یادم نیست اول آقای جواد معروفی شروع کرده یا من. پس بهتر است این کار را نکنیم."
حالا خودتان فکر کنید اکنون وضعیت چگونه است.
مثالی دیگر می آورم: یادش بخیر، در حضور آقای عمران صلاحی این بزرگ انسان بودم، کامیار شاپور (فرزند فروغ) و عده ای دیگر هم آنجا بودند، در آن جلسه ایشان گفتند هنگام نوشتن نامه های فروغ در کتاب اولین تپش های عاشقانه قلبم، چون نمی دانستم چرا در نامه های فروغ جایی را خالی یا جایی را چند نقطه گذاشته، برای حفظ امانت دقیقا به همان شکل حتی تعداد نقطه ها را به همان تعدادی که فروغ گذاشته بود، گذاشتم.
ملاحظه بفرمایید در پس این دو خاطره نام هنرمند واژه هایی چون اطمینان، آرامش، عشق و انسانیت و زیبایی را در ذهن به وجود می آورد و البته این هنرمندان آثار زیبا و ماندگار هم خلق کردند. اما آیا این روزها نام هنرمند هنوز هم این واژه ها را در ذهن مخاطب تداعی می کند؟ این حاصل و خروجی آن چرخه معیوب است. اما برسیم به بعد از فوت استاد تجویدی یا این چنین بزرگانی.
در تمام کشورها بعد از درگذشت بزرگان برای آنکه فرهنگ سرزمین خود را انتشار و به نسل جدید ارائه کنند، منزل و آثار آنها را به صورت موزه ای نگهداری می کنند. فکر کنید امروز هنرمندی به کشورمان بیاید و بخواهد با بزرگان موسیقی این کشور که نشانه ای از فرهنگ ماست آشنا شود، به جز موزه ی موسیقی دیگر چه جایی را داریم؟ خانه و آثار بزرگان موسیقی ما چه شدند؟ باور کنید جنایت فرهنگی ست که دارد اتفاق می افتد و باور کنید قوم خاموش کمر به همت مرگ خویش بسته است.
تجویدی ها تکرار نشدنی هستند اما ای کاش برای جوانان و هنردوستان و هنرجویان امروز بگوییم که آنان چگونه تجویدی شدند و هنردوستان وهنرجویان این سرزمین را به فکر واداریم که فکر کردن قرار بود خود شروع آموختن هنر باشد و اینگونه شاید بتوانیم قدرت عده ای را که نمی گذارند استعدادها و ستارگان بدرخشند را تضعیف کنیم. به امید آن روز."
 
 
                                                                                                             پژمان مصلح
نظرات 7 + ارسال نظر
sima 15 آبان 1393 ساعت 04:43 ب.ظ

مقاله ای بسیار قابل تامل و تفکر است! ممنون

مینا 15 آبان 1393 ساعت 10:38 ب.ظ

چقدر دردناک...

sanaz 16 آبان 1393 ساعت 08:13 ب.ظ

درود بر استاد مصلح بزرگوار که با حرف هایشان به نسل امروز آگاهی می بخشند.

چکامه 17 آبان 1393 ساعت 10:52 ق.ظ

امیدوارم بیشتر و بیشتر قدر هنرمندان بزرگ ایران را بدانیم و راهشان را الگوی خود قرار دهیم.
با تشکر

طاها 17 آبان 1393 ساعت 04:14 ب.ظ

مرسی.
نوشته ای که در این صفحه قرار داده شده است را می پسندم زیرا حاوی نکات ارزشمندی است که نیاز است هر هنرمندی به آنها توجه کند. و در ضمن ما نیز به عنوان شنونده و یا خواننده ی این مطلب بد نیست کمی به فکر رویم که جریان هنری سرزمین ما رو به کدام سمت است؟

سبا 15 آبان 1398 ساعت 01:59 ب.ظ

با خواندن این مقاله به فکر فرو رفتم... چقدر کوتاهی و بی عاطفگی کرده ایم در برابر بزرگان سرزمینمان و با بی مسئولیتی نظاره گرِ خاموش شدنِ این ستارگان درخشان بودیم....

ستاره 15 آبان 1400 ساعت 09:17 ق.ظ

چقدر تلخ است و چقدر افسوس دارد که قدر بزرگ انسان های این مرز و بوم را ندانستیم....
و درود بر شرف هنرمندان دغدغه مندی مثل استاد مصلح که ما را به فکر کردن دعوت می کنند.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد