راهی به وصال تو ندارم

هر چند امیدی به وصال تو ندارم

یک لحظه رهایی ز خیال تو ندارم


ای چشمه ی روشن منم آن سایه که نقشی

در آینه ی چشم زلال تو ندارم


می دانی و می پرسیم ای چشم سخنگوی

جز عشق جوابی به سوال تو ندارم  


ای قمری هم نغمه درین باغ پناهی

جز سایه ی مهر پر و بال تو ندارم


از خویش گریزانم و سوی تو شتابان

با این همه راهی به وصال تو ندارم


*شفیعی کدکنی*


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد