چرا رفتی؟ چرا؟ من بی قرارم...

چرا رفتی، چرا؟- من بی قرارم،
به سر، سودای آغوش تو دارم.-
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
نه هنگام گل و فصل بهارست؟
نه عاشق در بهاران بیقرارست؟
نگفتم با لبان بسته ی خویش
به تو راز درون خسته ی خویش؟  
خروش از چشم من نشنید گوشت؟
نیاورد از خروشم در خروشت؟
اگر جانت ز جانم آگهی داشت
چرا بی تابیم را سهل انگاشت؟
کنار خانه ی ما کوهسارست:
ز دیدار رقیبان برکنارست.
چو شمع مهر خاموشی گزیند،
شب اندر وی به آرامی نشیند.
ز ماه و پرتو سیمینه ی او
حریری اوفتد بر سینه ی او.
نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست،
پر از عطر شقایق های خودروست.
بیا با هم شبی آنجا سرآریم،
دمار از جان دوری ها برآریم!
خیالت گرچه عمری یار من بود،
امیدت گرچه در پندار من بود،
بیا امشب شرابی دیگرم ده!
ز مینای حقیقت ساغرم ده!
دل دیوانه را دیوانه تر کن.
مرا از هر دو عالم بی خبر کن.
بیا! دنیا دو روزی بیشتر نیست؛
پی ِ فرداش فردای دگر نیست.
بیا... اما نه، خوبان خود پرستند:
به بندِ مهر، کمتر پای بستند.
اگر یک دم شرابی می چشانند،
خمارآلوده عمری می نشانند.
درین شهر آزمودم من بسی را:
ندیدم باوفا زانان کسی را.
تو هم هر چند مهر بی غروبی،
به بی مهری گواهت این که خوبی.
گذشتم من ز سودای وصالت،
مرا تنها رها کن با خیالت!

این شعر را با اجرای فوق العاده زیبای همایون شجریان در اینجا بشنوید


نظرات 2 + ارسال نظر
مرتضی مهربد 28 مرداد 1393 ساعت 04:31 ب.ظ

مخلصیم

مهدی 9 شهریور 1393 ساعت 12:04 ب.ظ

سلام و ادب
خوبان ادب دوست ایا کسی ترجمه یا معنی این شعر رو میتونه واسم بفرسته !؟ هزار بار ممنون میشم
متشکر

همراه گرامی درود
در قسمت آهنگ یاب درخواست خودتونو مطرح کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد