بگذار تا بگریم

بگذار تا بگریم بر دامن شب ای شب

بگذار تا بسوزم در آتش تب ای شب


افسرده و نزارم چندان جگر ندارم

تا از جگر برآرم فریاد یارب ای شب


بی تابم و نیابم از هیچ سو مفرّی

می پویم و نجویم ملجا و مهرب ای شب  


افتاده ایم بی تاب با دیدگان بی خواب

از روزگار کژتاب وز نحس کوکب ای شب


لب بستم از شکایت تا کس نداندم درد

جانم رسید صد بار از درد بر لب ای شب


هم بیشتر پریشان هم بیشتر نزارم

هم بیشتر نژندم از هر  شب امشب ای شب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد